چرا دانش آموختگان مقاطع محتلف تحصیلی بیکار می مانند؟ چرا مهارت های اجتماعی دانشجویان پایین است؟ چرا یک دانش آموخته دانشگاه نمی تواند خوب سخنرانی کند؟ اینها پرسش هایی هستند که شاید تا به حال برای شما هم مطرح شده باشند. در این نوشتار کوتاه برخی از پاسخ های کوتاه به این پرسش ها مرور می شوند.

دانشگاه یک مرکز علمی است که از چند دانشکده، پژوهشکده و گروه تخصصی تشکیل می شود. در هر گروه تخصصی دست کم دو متخصص در یک رشته علمی مشغول به آموزش و پژوهش اند. کارکرد اصلی دانشگاه نیز تولید دانش و آموزش دانش تخصصی به دانشجویان است. از این رو فرض بر این است که  هر دانشجویی که دانش آموخته می شود، دست کم دانش تخصصی یک رشته علمی را تا حد قابل قبولی درونی ساخته باشد. اما آیا کسب دانش برای داشتن یک زندگی موفق کافی است؟ پاسخ بسیار واضح است. دانش برای زندگی لازم است اما کافی نیست. مثلا” دانشجویی که کارآفرینی خوانده است تا وقتی که کسب و کاری را تجربه نکند، نمی تواند یک کارآفرین باشد.  زیرا کارآفرینی مستلزم پذیرش ریسک و درگیر شدن در فرایند های اقتصادی است و دانشگاه تجربه ریسک و مشارکت در فرایند های اقتصادی را به دانشجو منتقل نمی کند. بنا بر این دانشگاه برای توانمند ساختن افراد در بعد خاصی از دانش طراحی شده است و حتی تمام دانشی را که برای زندگی روزمره لازم است، به ما نمی آموزد.  سوالی که در اینجا پیش می آید این است که زندگی روزمره به چه چیزی دیگری نیاز دارد که ما باید آن را خودمان یاد بگیریم؟  پاسخ این پرسش را می توان به طور خلاصه “مهارت های زندگی ” نامید.

کارآفرینی، مهارت های ارتباطی، مدیریت زمان، مدیریت مصرف و سبک زندگی، رانندگی و مهارت های کار با اینترنت و کامپیوتر از جمله موضوعاتی است که دانشگاهها برای آموزش آن برنامه ای ندارند. البته ممکن است ما در رشته تخصصی خودمان یک یا چند مورد از این مهارت ها را آموخته باشیم اما در این بحث روی سخن با عموم دانشجویان و دانش دانش آموختگان است. بنا بر این، هر دانشجویی باید خودش برای آموختن مهارت های زندگی برنامه داشته باشد و آنها در کنار تحصیل بیاموزد تا با شناخت بهتر از جامعه، دانش، نگرش و مهارت های لازم برای داشتن یک شغل و زندگی موفق را در زمان دانش آموختگی داشته باشد.